بوسه شهادت بر پیشانی فرزند | روایتی مادرانه از شهید "حسن فرزانه مهترکلاته"
چهارشنبه, ۰۶ فروردين ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۳۸
مادر شهید فرزانه مهترکلاته، نقل می کند؛ «حسن در آخرین دیدار نزد من آمد و گفت: مادر جان پیشانی ام را ببوس چون من می دانم با اصابت تیر به پیشانی ام به شهادت می رسم.»
به گزارش نوید شاهد گلستان؛ شهید حسن فرزانه مهترکلاته، دهم مهر 1339 در روستای مهترکلاته از توابع شهرستان کردکوی به دنیا آمد. پدرش رمضان و مادرش بی بی نسا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند ودیپلم گرفت. سال 1360 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت.دوم فروردین 1361 با سمت فرمانده دسته در رقابیه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای امامزاده روستای روشن آباد تابعه شهرستان زادگاهش واقع است.
خاطره ای به نقل از مادر شهید حسن فرزانه مهترکلاته
آخرین باری که فرزندم را دیدم من را محکم در آغوش کشید. رو به من کرد و گفت: مادر جان من از شما یک درخواستی دارم. از شما می خواهم آخرین خواسته من را اجابت کنید.
من با حالت تعجب گفتم: پسرم چرا آخرین خواسته؟ مگر قرار است این آخرین دیدار ما باشد؟
پسرم در حالی که سرش را پایین انداخته بود آرام زمزمه کرد مادر جان شاید این آخرین دیدار ما باشد پس از شما خواهش می کنم برای آخرین خواسته پیشانی من را ببوسی چون من می دانم من از این قسمت به شهادت می رسم.
من در حالی که با شنیدن این صحبت ها اشک می ریختم پیشانی اش را بوسیدم و گفتم: حسن جان ان شالله که سالم برمی گردی. ما اینجا چشم به راه تو هستیم.
حسن دیگر چیزی نگفت. رفت و دیگر بازنگشت.
روزی که پیکرش را برای تشیع به گرگان آوردند. دیدم تیری که به پیشانی اش اصابت کرده بود باعث شهادت اش شده بود.
منبع معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان/ پرونده فرهنگی شهدا
نظر شما